عجب زمانه بدی شده ! دلم خیلی گرفته ...
طعم زندگی زیبا را هم دیگر نمی توان به آسانی چشید!
دیگر نمی شود میان آدم ها باشی و دستانت را برای دعا کردن
رو به آسمان بلند کنی !
دیگر نمی شود میان نگاه ها باشی و وقتی که بغضت گرفت
اشک بریزی !
دیگر نمی شود محبت را به هرکس که خواستی ارزانی دهی !
دیگر نمی شود خوب بود و دیگران با تو بد تا نکنند!
دیگر نمی شود که نمی شود آن طور که می خواهی زندگی کنی
وقتی که هیچ کس تو را برای خودت نمی خواهد و تنها برای نفع خویش
می خواهند!
خدایا می بینی ؟! جور خوب ماندن را ؟ جور زندگی کردن را ؟
اخر! چگونه در آغوش بگیرم این همه دلتنگی را ؟
دخــــتــــــر کـــه بـــــاشــــی . . . دلت زود میگیره از عالم و آدم، وقتی یه حرف درشت بشنوی، وقتی دو رویی ببینی، وقتی دروغ بشنوی، وقتی خر فرض بشی، قلبت زود میشکنه، از بودنایی که بوی موندن نمیدن، از آدمایی که بوی آدمیت نمیدن، از دستایی که بوی امنیت نمیدن، دلت تنگ میشه واسه خاطرات دور دستی که ته ذهنت شنا میکنن و ناخود اگاه غرقشون میشیو هیچکس حال اون موقعت رو نمیفهمه مگه اینکه دنیای دخترونت رو حس کرده باشه. زود بغض میکنی، بغضی که خفت میکنه، وقتی نتونی، نشه، نذارن، که بیرون بریزی حرفایی که تو دلت سنگینی میکنه زود پیر میشی از بعضی ادما، بعضی اتفاقا، بعضی دردا، بعضی حرفا. میدونی و میفهمی تنها رفیقت، تنها حامیت، دلسوزت و تنها کسی ک دستش و آغوشش بوی امنیت میده پدرته. میدونی و میفهمی، اکثر آدمایی که دور و برت پرسه میزنن گرگن، دروغن اگه یه ذره مهربون باشی، اگه یه ذره دختر باشی، نابودت میکنن. حتی اگه خیلیم به خودت افتخار کنی، یه جاهایی خسته میشی از دختر بودنت، گاهی حتی از بودنت. برای همیشه دختری نمیتونی ادای ادمای بی تفاوت رو در بیاری، نمیتونی متنفر بشی، نمیتونی تلافی کنی، نمیتونی زمخت بشی، نمیتونی دخـتـــر نباشی! کاشکی یه روزی می شد که هیچ دختری دیگه دختر نباشه شاید ادما حرمت وجود دختر رو درک میکردن وقتی لطافت وجود دختر براشون بشه حسرت، وقتی نباشی، اون موقع دنیا تازه میفهمه چی کَــم داره!
همـــ❤ـیشـه دقــیقآ وقــ❤ـــتی پـُر از حـــرفی وقتـــی بغـــ❤ـض میکـــُنی وقتـــی دآغونــــی وقــ❤ــتی دلــِ❤ت شکــ❤ــستـه دقیقــــا همیـــن وقـــــتآ انقــــدر حـ❤ـرف دآری کـ❤ــه فقــط میتون❤ــی بگـ ـی : "بیخـ❤ــیآل!!
هـیچ حسـے قشنـگ تَـر از ایـن نیـست کـﮧ وقتـے بـآهـآش قَهـرے نصف شَـب یهـو یـﮧ اس اَزَش میـآد کـﮧ نوشتـﮧ : اَصلاً مَعلـومـ هست چـرـآ ایـن وقتِ شَـب بغـَل ِ مَـن خـآلیـﮧ ؟
عشق یعنی:
وقتی نیستش به یادشی و می خوای باهاش باشی
وقتی باهاشی همش می خوای نگاش کنی
وقتی نگاش میکنی دوست داری از ته قلب شاد باشه
و وقتی داری نگاش میکنی و میفهمی از ته قلب خوشحاله عاشق تر شی…
بچه ها شوخی شوخی به گنجشک ها سنگ می زنن ولی گنجشک ها جدی جدی می میرن آدما شوخی شوخی به هم زخم می زنن ولی قلبا جدی جدی میشکنن تو شوخی شوخی به من لبخند زدی من جدی جدی عاشقت شدم تو هم یه روز شوخی شوخی تنهام می زاری منم جدی جدی بی تو می میرم
فکر کنم به بوی عطر تو حساسیت دارم همین که در ذهنم می پیچد ، از چشمم اشک می آید...
به هرکس میگویم تو...به خودش میگیرد ولی نمیداند هیچ کس برای من " تو " نمیشود.
قـبـل تـــر هـا . . . عـاشــقـانـه هــای هــر کـس را کـه مـی خــوانـدم ، بـه ســادگی اش مـی خـــنـدیـدم ! حـالا خــودم گــریـه می کـنـم و بــرایـت عـاشـقـانه می نــویـسـم . . . !!
این نیست که با کسی دوست نباشی! این نیست که آدمی گوشه گیر و منزوی باشی! این نیست که کسی باهات حرف نزنه! این نیست که هیچوقت نتونی خوشحال باشی! این نیست که کسی دوستت نداشته باشه!
یادم می آید گفته بودی
ساده و کوتاه نویسی را دوست داری
تقدیم به تو ساده و کوتاه
تنها همین 2 کلمه :
برگرد ........ دلتنگم !
ﺑﺨــﺎﻃــــﺮِ ﺗﻤــﺎﻡِ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾــــﯽ ﮐــﻪ ﺩﺭ
ﺣـــﺪِ ﯾﮑـــــ ﻓﮑـــﺮ ﻣﺎﻧـــﺪﻧــﺪ!!!
...
ﺑﺨﺎﻃـــــﺮِ ﺷﺒـــــــ ﻫﺎﯾـــﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻧـــﺪﻭﻩ ﺳﭙﺮﯼ ﻛـــﺮﺩﯾـــﻢ ...
ﺑﺨﺎﻃـــﺮِ ﻗﻠﺒـــﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻟِﻪ ﺷــــﺪ ...!
ﺑﻪ ﺧﺎﻃــــﺮِ ﭼﺸﻤﺎﻧـــﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ
ﻣﺎﻧﺪﻧــــﺪ!!!
ﯾﻜــــــــــــــ ﺩﻗﯿﻘــﻪ ﺳﻜﻮﺗـــــــــــ!
ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡِ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺷـﺎﺩﯼ ﺧــﻮﺩ ﺭﺍ ...
ﺑﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘــــــ ﮐﺮﺩﻧﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻧــﺪ!!!
ﺑﺨﺎﻃﺮِ ﺻﺪﺍﻗﺘـــــــ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﻫــﺎ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺘــــــ ...
ﺑﺨﺎﻃـــﺮِ ﻣﺤﺒّﺘــــ ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻭﺍﻗﻊ ﮔﺮﺩﯾـــﺪ!!!
ﯾﮑــــــــــــ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺳﮑﻮﺗـــــــــــــ !!!
ﺑﻪ ﺧﺎﻃـــﺮِ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾــــﯽ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺘـــــــ ﮔﻔﺘﻪ ﻧﺸـــﺪ!!!
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺎﺩﯾــــــﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷــــﺪ !...
زندگی من و تو به هم ربط دارد ! اگر بی ربط بود، هیچ وقت خدا ما را به هم نشان نمی داد! باور کن...
عشوه ات زیباست، تکرارش بکن
بر سرش دعواست، تکرارش بکن
تیر عشقت خورد، بر دل نازنین
نوش جان ماست ، تکرارش بکن
بوسه ای دادی مرا در خواب ناز
گر چه این رویاست، تکرارش بکن
محو آواز قشنگت گشته ام
لحن آن شیواست، تکرارش بکن
با نگاهت، هوش از سر برده ای
چشم تو شهلاست، تکرارش بکن
از می عشقت، دلم سرمست شد
طعم آن گیراست، تکرارش بکن
چشم پوشی کردی از آغوش من
قلب من دریاست، تکرارش بکن
میدونی ؟
مي دوني ؟
يه اتاق باشه گرم گرم
روشن روشن
تو باشي منم باشم
کف اتاق سنگ باشه سنگ سفيد
تو منو بغل کردي که نترسم
که سردم نشه نلرزم
مي دوني ؟
تو منو بغل کردي طوري که تکيه دادي به ديوار
پاهاتم دراز کرديمنم اومدم نشستم جلوت
بهت تکيه دادم
دو تا دستاتو دور من حلقه کردي
بهت ميگم چشماتو مي بندي؟مي گي : آره
چشماتو مي بندي
بهت مي گم : قصه مي گي تو گوشم ؟
مي گي : آره
و شروع مي کني به قصه گفتن تو گوشم
آروم آرومقصه مي گي
يک عالمه قصه بلندو طولاني که هيچ وقت تموم نمي شه
مي دوني ؟ مي خوام رگمو بزنم
چون دست چپيه حرکت سريع
يه جمله ي عميق بلدي ؟
نه واي !!! تو که نمي بيني
و نمي دوني که مي خوام رگمو بزنم
تو چشماتو بستي نمي بيني من تيغ و از جيبم در ميارم
نمي بيني که سريع مي برم
نمي بيني که خون فواره مي کنه روي سنگ هاي سفيد و
نمي بيني که دستم مي سوزه
من لبمو گاز مي گيرم که نگم : آخ
که تو چشماتو باز نکني و منو نبيني
تو داري قصه مي گي و هيچ چيز رو نمي بيني
من دارم دستمو نگاه ميکنم
دست چپموخون ازش مياد
مي دو ني ؟
دستمو مي ذارم رو زانوهام
خون از روي زانوهام مي ريزه کف سنگها
مسيرش قشنگهحيف که چشمات بسته است
نمي بيني تو بغلم کردي نمي بيني که سردم شده
محکمتر بغلم مي کني تا گرمم شه
مي بيني که نا منظم نفس مي کشم
تو دلت مي گي آخي نفسم گرفت.. مي بيني ولي محکم تر بغلم مي کني
سردتر مي شم ...مي بيني که ديگه نفس نمي کشم
چشماتو باز مي کني و مي بيني من مردم .. مي دوني ؟
مي ترسم خودمو بکشم
از سرد شدن... از اين هايي که مردن... از خون ديدن
ولي وقتي بغلم کردي ديگه نترسيدم
مردن خوب بود
آروم آروم ...در کناره تو ... و در آغوشه تو ...
گريه نکن
من ديگه نيستم که ببوسمتبگم خوشکل شدي
تو خيلي گريه مي کني
دلم مي شکنهدلم نا زکه
نشکونش
باشه ؟
من مردم ولي تو باورت نمي شه
تکونم مي دي که بيدار شم
فکر مي کني مثل هميشه قصه گفتي و من خوابيدم
مي بيني نفس نمي کشم ....ولي بازم باور نمي کني
اونقدر محکم بغلم مي کني که گرمم شه... اما فايده نداره
من مر دم ولي براي تو زنده ام
پس هر شب به اين باغ بيا ولي گريه نکن
مي خوام يه چيزي بهت بگم مي دوني ؟
دوستت دارم
روزگار عجیبیستــ
ایـטּ روزها...
انگار ڪـﮧ انساטּ ها
بـﮧ دستـ هم پیر میشوند
نـﮧ بـﮧ پاﮮ هــَم
غم ڪـﮧ نوشتטּ ندارد
نفوذ مـﮯ ڪند در استخواטּ هایت
جاسوس مـﮯ شود در قلبتــ
و آرام آرام از چشم هایت مـﮯ ریزد بیروטּ …
این روزها جـواب صداقتــ را با دروغ مـﮯ دهند
جواب محبت را با بـﮯ محبتـﮯ مـﮯ دهند
جواب با وفایـﮯ را با بـﮯ وفایـﮯ
و جواب دوستـﮯ را با دشمنـﮯ
چـﮧ خوب آرایـﮧ “ تضاد ” را بـﮧ ڪار مـﮯ برند
میدانـﮯ رفیق . . . .
سردش بود . . .
دلم را برایش سوزاندم . . .
گرمش ڪه شد با خاڪسترش نوشت :
خداحافظ . . .
و رفت . . .
اگر نهایت دوست داشتن در قطره ی باران است
من دریا را تقدیمت میکنم